چگونه مردی با شیوه زندگی ملال آور، میتواند همسرش را به سمت خود جذب کند؟ تنها کاری که می توانید انجام دهید که هم به نفع خودتان است و هم به عنوان راهی برای جلب توجه خانمها به شمار...
چگونه مردی با شیوه زندگی ملال آور، میتواند همسرش را به سمت خود جذب کند؟
تنها کاری که می توانید انجام دهید که هم به نفع خودتان است و هم به عنوان راهی
برای جلب توجه خانمها به شمار می رود، این است که سعی کنید فرد جذابی باشید.
یکی از آسانترین شیوه هایی که می توانید از آن بهره ببرید، این است که اهل عمل باشید. به این معنا که از هر موقعیتی که بر سر راه شما قرار گرفت به بهترین نحو استفاده کنید.
اگر بر سر دوراهی گیر کردید، هر دو راه را امتحان کنید. اگر در مورد مسافرت رفتن دودل هستید، خوب، سفر کردن گزینه بهتری است. می خواهید برای صرف غذا به یک رستوران جدید بروید و یا در همان مکان همیشگی غذا میل کنید، خوب ما به شما میگوییم که یک چیز جدید را امتحان کنید.
با انجام چنین اموری زندگی شما رفته رفته سرشار از تجربه های جدید خواهد شد.... هوش و دانش شما نیز افزایش پیدا می کند و باعث می شود که همسرتان نسبت به زندگی شما کنجکاوی بیشتری از خود نشان دهد.
هر چقدر که تجربیات شما بیشتر باشد، بالطبع مطالب سرگرم کننده تری دارید تا با همسرتان در میان بگذارید... و در نتیجه خیلی آسان تر می توانید با او ارتباط بر قرار کنید.
به عنوان مثال زمانی که او می گوید " با دیدن این منظره به یاد مکانی در اروپا افتادم شما نیز می توانید، پاسخ دهید اوه، بله...می دونم چی می گی
زمانی که به شما می گوید که عاشق غذاهای یونانی است می توانید او را به رستورانی ببرید که روزی خودتان برای شکستن عادت روزانه به آنجا رفته بودید.
به خاطر داشته باشید که هیچ گاه از انجام چنین کارهایی پشیمان نخواهید شد، بلکه پشیمانی از آن کارهایی است که تا به حال آنها را انجام نداده اید. سعی کنید طعم حقیقی زندگی را بچشید. خودتان هم شگفت زده خواهید شد که همسرتان چقدر سریع متوجه این موضوع می شود.
شما قبلا ذکر کرده بودید که یک مرد به منظور ایجاد جذابیت در روابط خود باید از حس رهبری بالایی برخورد باشد. اهمیت این مطلب تا چه حد است؟
ساده است، خوب است بدانید که خانم ها از تصمیم گرفتن متنفر هستند.
همه ما خوب می دانیم که خانم ها خیلی سریع تصمیم می گیرند، اما به همان سرعت نیز نظرشان در مورد هر چیزی عوض می شود، و این امری است که حقیقت دارد.
خانم ها توانایی تصمیم گرفتن را دارند، اما دوست ندارند چنین کاری را انجام دهند، به همین دلیل هم هست که همیشه جذب مردهای با اراده و مصمم می شوند. برای خانم ها مصمم بودن مردها جزء خصوصیات برجسته آنها به شمار می رود. برای یک خانم هیچ کس مردانه تر از فردی نیست که می داند از زندگی خود چه می خواهد، به اندازه کافی اعتماد به نفس دارد، و او را به مکانی می برد که هم سرگرم کننده است و هم مهیج.
آقایون با انجام چنین اموری ثبات و ایمنی را برای خانمها فراهم می آورند، و این دقیقا چیزی است که خانم ها هر لحظه آرزوی آنرا می کنند. با برداشتن مسئولیت تصمیمگیری از روی شانه های او شما می توانید آرامش و امنیت را برایش به ارمغان آورید.
متاسفانه بسیاری از آقایون از تصمیم گیری وحشت دارند، چرا که تصور می کنند شاید تصمیمات آنها موافق نظر خانم ها واقع نشود و موجبات ناراحتی آنها را فراهم آورد.
در طول زمان ممکن است همه ما دچار چنین اشتباهاتی شویم و سوال من نمی دونم.... تو می خواهی چه کاری انجام دهی؟ را که خانم ها از آن به شدت متنفر هستند، بر زبان می آوریم.
اما همانطور که مردها هنگام رقصیدن با حرکات قدرتمند اما در عین حال ملایم خود همه چیز را کنترل می کنند، در عشق ورزی نیز باید یک چنین کاری را انجام دهند.
اگر می خواهید او را برای صرف غذا به یک رستوران ببرید، ابتدا از مزایای رستوران برای او صحبت کنید، اگر او مخالفت کرد، لازم نیست از او سوال کنید تو کجا رو دوست داری؟ بلکه خیلی سریع می توانید پیشنهاد مکان دیگری را به او بدهید.
قاطعیت شما که نشاند هنده مردانگی شماست مشخص می کند که آیا مجذوب شما خواهد
شد یا خیر.
بنابراین در حالی که او را با ملایمت به سمت خواست های خودتان هدایت می کنید، خیلی
زیرکانه هر چیزی که خواست به او بدهید. او از شما به خاطر این کار ممنون و متشکر هم
خواهد شد.
زندگی بر مدار نظم میچرخد، همانطور که زمین و آسمان بر نظم استوار است. اما
بعضیها انگار از مدار زندگی و زمین و آسمان خارج ایستادهاند و هیچ ارتباطی با نظم
ندارند.
نکته مقابل نظم و ترتیب شلختگی و بینظمی است و به سمت هریک از دو سوی این طیف که
پیش میرویم با افراط یا تفریط مواجه میشویم.
نظم بیش از اندازه وسواس را به زندگی شما میآورد و بینظمیبیش از اندازه از شما یک شلخته واقعی میسازد. کافی است فقط یک هفته هر چیز را هر جایی که راحتتر هستید رها کنید و آنگاه خواهید دید که این بینظمیها شما را یک ماه درگیر خواهد کرد. متاسفانه واقعیت این است که گرچه همه چیز بر مدار نظم میچرخد اما گرایش وسوسهانگیزی به سمت بینظمی دارد.
بنابراین اگر شما مدام نمیتوانید دنبال مرتب کردن خانه باشید و در خانوادهای زندگی میکنید که زن و شوهر هر دو شاغل هستید سعی کنید قوانین نظم را رعایت کنید تا به دردسر نیفتید.
اول از همه باید برای خود یک برنامه نظم و ترتیب بچینید. اگر دیگران مثلا همسر و فرزندان هم با شما همراهی میکنند که چه بهتر میتوانید در این برنامه آنها را هم دخیل کنید.
فرمان اول: هر چیز به جای خویش نیکوست
برای رعایت کردن این فرمان سعی کنید هر چقدر هم که خسته باشید و هر وقتی از شبانه روز هم که باشد هر چیز را سر جای اولش برگردانید. فردا روز دیگری است و یک عالمه کار مربوطسس به خودش را دارد پس هماکنون به دنبال کارهای خو د باشید.
فرمان دوم: بایدها و نبایدها را از ذهن بگذرانید
وقتی در این آشفته بازار قدم میزنید میبینید که خیلی چیزها روی هم و در جاهایی که نباید باشند انباشته شدهاند. فهرستی از آنها تهیه کنید و دقت کنید تا تمام آنچه دارید و آنچه برای نظم بخشیدن به موجودی لازم دارید بنویسید.
فرمان سوم: مختصر شوید
اگر در یک خانه شلوغ زندگی میکنید بزودی از به نظم در آوردن آن ناامید خواهید شد. پس همین حالا تکلیف تمام چیزهایی را که میخواهید و آنها را که نمیخواهید روشن کنید و کم کم خود را قانع کنید از شر زیادیها خلاص شوید. پس شروع کنید به مختصرکردن فهرست و تهیه کردن و جایگزین کردن چیزهایی که برای نظم بخشیدن مورد نیاز است. ایجاد یک کمد دیواری، چند تا قفسه اضافه، یک جارختخوابی، جاجورابی و... چیزهایی است که میتواند به شما در سرو سامان یافتن کمک کند و کتابها، لباسها و سی دیهای سرگردان را نجات بدهد.
فرمان چهارم: به سرگردانی پایان دهید
حالا که قفسههای نظم دهنده را آماده کردهاید ووسایل غیر ضروری را دور ریخته اید برای تمام وسایلی که جای مشخصی ندارند و هر روز از یک جا سر در میآورند یک جای مشخص و همیشگی پیدا کنید. این کار باعث میشود شما، همسرتان و فرزندان بدانند آن وسیله را کجا پیدا کنند و پس از استفاده از آن هیچ بهانه ای برای رها کردنش نداشته باشند.
فرمان پنجم: یک کتابدار خبره شوید
تا حالا سری به کتابخانه زدهاید؟ مطمئن هستم که گاهی این کار را میکنید. اگر نمیکنید، برای نظم بخشیدن به خانهتان هم که شده یکسری به آنجا بزنید. خصوصیت یک کتابخانه با آنهمه کتابهای متفاوت و متنوع این است که شما هر کتابی را بخواهید از آنجا پیدا میکنید. کار کتابدار این است که هر کتابی که پس آورده میشود را بلافاصله سر جای خودش بگذارد. کتابها بر حسب مو ضوع، حروف الفبا، نام نویسنده و خیلی چیزهای دیگر دستهبندی میشوند تا بهترین نظم را داشته باشند.
ارتباطش را متوجه نمیشوید؟ حالا برایتان یک مثلا میزنم: وقتی کوچک بودیم کارتون معروفی بود که در آن یک پروفسور به نام آقای ووپی در کمدش را باز میکرد و تمام وسایلی که بینظم و ترتیب روی هم چیده بود بیرون میریخت. من این کمد آقای ووپی را در خانه یکی از دوستانم دیدهام. او قفسههای کمدش را برداشته بود و همه چیز را از قوطی رب گوجه فرنگی گرفته تا لباسهای تمیز و کثیف با سرعت گلوله میکرد و به زور داخل کمد میچپاند. ظاهر خانه اش تمیز و مرتب بود، اما هیچوقت چیزی را که میخواست پیدا نمیکرد.
اگر چنین کمدی طبقهبندی میشد و هر طبقه وسایلی را در خود جای میداد که با هم سنخیت داشتند براحتی میشد همه چیز را پیدا کرد. برای این کار نظم کتابخانهای خیلی به کمک شما میآید.
مثلا یک قفسه مخصوص لوازم صوتی و تصویری؛ کارتونها یک طرف، فیلمها یک طرف و
نوارهای کاست طرف دیگر.
دوربین عکاسی و فیلمبرداری هم میتواند جایی در یکی از قفسههای همان کمد قرار
بگیرد.
فرمان ششم: نظام نوین خانه را به خانواده ابلاغ کنید
اگر شما نظمی پدید آورده باشید که فقط خودتان از آن سر در میآورید در حقیقت به هیچ دردی نمیخورد. برای اینکه دیگران هم به خوبی بدانند چه چیز را کجا بگذارند و از کجا پیدا کنند کمی وقت بگذارید و همه شیشههای ادویه و بنشن را نامگذاری کنید و فهرست محتویات را به در کابینت بچسبانید که برای یافتن یک چیز همه طبقات زیر و رو نشود.
در مورد سایر کمدها وقفسهها نیز این کار را بکنید با این کار در واقع نظم رابه دیگران ابلاغ کردهاید و برای این کار میتوانید از آنها هم کمک بگیرید که فکر نکنند در یک خانه نظامی با دیسیپلین دیکته شده و سختگیر افتادهاند.
نیوشا ضیغمی بازیگر جوان و شناخته شده ای است که به مانند چهره اش،شخصیتی بسیار آرام و البته متین دارد.به شدت تابع اصول اخلاقی است و برخلاف دیگر ستارگان سینما،افتاده و متواضع.شاید خدا پاسخ مهربانی های او را با اعطای همسری مهربان تر به او داد.ضیغمی را این روزها در فیلم "پرتقال خونی" مشاهده می کنیم که علیرغم بازی در آن،به همراه همسرش به عنوان یکی از سرمایه گذاران فیلم نیز مطرح است.به گزارش پرشین وی به نقل از کافه سینما ،به همین بهانه با نیوشا ضیغمی و آرش پولادخان به گفت و گو نشستیم تا از این فیلم بگوییم و بشنویم که البته سخنانمان به زندگی مشترک آنها و حواشی پیرامونشان هم کشیده شد.خواندن این گفت و گوی جالب را به شما پیشنهاد می کنیم.
خانم ضیغمی بعنوان سوال اول به ما بگوئید طرح اولیه "پرتقال خونی" چه جذابیتی داشت که شما را مجاب به بازی و سرمایه گذاری در این فیلم کرد؟
البته قرار بود در ابتدا فیلمی ساخته شود به نام "تلکه" که درونمایه ای کمدی داشت و ماجرای آن مربوط به دو دختر بود که از مردان ثروتمند تلکه می کردند.زمانی که این طرح نوشته شد قرار بر این شد که آقای الوند آن را کار کنند،ما این طرح را به ارشاد فرستادیم اما ارشاد معتقد بود که چون آقای الوند چند سالی از سینما دور بودند،بهتر است که با یک فیلم جدی به عرصه بازگردند،ضمن اینکه حال و هوای آن فیلمنامه شبیه فیلم "تسویه حساب" بود.به گزارش پرشین وی به نقل از کافه سینما ، بنابراین "پرتقال خونی" جایگزین "تلکه" شد.آقای عباسی ایده اولیه را نوشتند.جذابیت آن طرح در برخورداری از حال و هوای به روز جامعه ما بود.وقتی فیلمنامه نوشته شد دیدم در آن به نوعی سرگشتگی های نسل جوان و حال و هوایی که دارند،نمود خوبی دارد.اساسی ترین مشکل اجتماع ما که تزلزل بنیان خانواده است در آن به خوبی نشان داده شده و به همین دلیل است که وقتی به شخصیتهایش نگاه می کنیم می بینیم که تمامشان از مشکلات خانوادگی رنج می برند."پرتقال خونی" شاید در ظاهر نشاندهنده اثری باشد که مثلث عشقی را برای ما تداعی می کند اما در جایگاه واقعی،کاراکترهای فیلم دچار بحرانهای خانوادگی ای هستند که آنها را دچار عدم سلامت روانی کرده است.
آقای الوند گفته که طرح اولیه "پرتقال خونی" جذابیتی داشت که فیلمنامه فعلی، فاقد آن جذابیت است.کمی در این باره توضیح می دهید؟
ساختار اولیه طرح تغییری نکرد.من چند روز پیش مصاحبه ای از آقای الوند خواندم که بسیار سوپرایز شدم.راستش اصلا متوقع نبودم که آقای الوند با این تجربه چندین ساله،با این حرفها بنیان فیلم را زیر سوال ببرند.
البته آقای الوند این را هم گفته که علاقه داشته کیانیان به همراه ترانه علیدوستی،بازیگران "پرتقال خونی" باشند.
بله مجموعه این حرفها یا سخنان خود آقای الوند بوده و یا آن خبرنگار،مصاحبه را بد پیاده کرده است که امیدوارم مورد دومی صحت داشته باشد چون چند روز قبل تر از این مصاحبه،نشست پرسخ و پاسخ فیلم در فرهنگسرای رازی برگزار شد که آقای الوند در آنجا رضایت خود را از فیلم اعلام کرد.من خودم احترام ویژه ای برای آقای کیانیان قائلم و بازی ایشان را بسیار دوست دارم اما اصلا نمی شود از بازی درخشان "فریبرز عرب نیا" در فیلم "پرتقال خونی" به این سادگی ها گذشت و آنرا نادیده گرفت.آقای عرب نیا از جمله بازیگرانی است که حضورش برای یک فیلم سینمایی جزو برکات آن اثر به حساب می آید.ایشان سینما را به خوبی می شناسند و جزو حرفه ای ها هستند.باور کنید من نمی توانم جز آقای عرب نیا تصویر دیگری از بازیگر نقش والا رادمنش داشته باشم.به گزارش پرشین وی به نقل از کافه سینما ،من اینقدر شهامت و درایت حرفه ای دارم که از کاری که کرده ام حمایت کنم.خانم علیدوستی جزو بازیگران توانای سینمای ما هستند اما هر بازیگری سبک و سیاق،فیزیک و ادبیات بازیگری خودش را دارد.
در مورد جذابیت طرح هم باید بگویم دختر در طرح اولیه "پرتقال خونی" ابتدا به طرف پول و ثروت مرد اول تمایل پیدا می کرد و سپس مجذوب زیبایی مرد دوم داستان می شد.اما داستان محوری فیلمنامه فعلی عمق بیشتری نسبت به آن طرح پیدا کرد.
آرش:من هم بابت این حرفهایی که گفته شد از آقای الوند تعجب کردم.اگر از من به عنوان سرمایه گذار و یا اصلا به عنوان یک مخاطب عادی سینما سوال شود چه کسی برای نقش ترمه مناسب تر است، من نیوشا را انتخاب می کردم نه بخاطر اینکه همسرم است بلکه فیزیک و نوع بازی او بهترین بیان برای حالات ترمه بود.فیلم ما سلامت دارد و واقعا همه عوامل آن زحمت کشیدند که کار به بهترین شکل ممکن ساخته شود.البته باید بگویم فیلم نقایصی هم دارد که حقیقتا در زمان ساخت به چشم نمی آمد.
خانم ضیغمی،با اکران این فیلم،حواشی بسیاری علیه شما به وجود آمد و خیلی ها در برابر شما،همسرتان و این فیلم گارد منفی گرفتند.شما علت این امر را در چه می دانید؟
باور کنید من هم نمی دانم علت این همه نقدهای مغرضانه علیه من چیست.من،نیوشا ضیغمی،تا قبل از "پرتقال خونی"،بیست فیلم بازی کرده ام،فیلم های پرفروش بسیاری دارم و دو بار هم نامزد بهترین بازیگر جشنواره فیلم فجر شده ام اما دوستان انگار همه اینها را فراموش کرده اند و به این موضوع پرداخته اند که چون همسر من سرمایه گذار این فیلم بوده،من را در این فیلم بازی داده اند.انگار که قبل از این فیلم نیوشا ضیغمی ای وجود نداشته.تمام بحثها رفته به سمت حاشیه.ما دفتری تاسیس کردیم که گروهی جوان باانگیزه و با شعور کاری بالا،قصد تولید کارهای خوب را دارند؛قرار نیست هر فیلمی که در دفتر ما ساخته می شود را من بازی کنم.من از این برخورد شگفت زده ام.چرا اجازه نمی دهید با توجه به وضعیت وخیم سرمایه گذاری در سینمای ایران،حالا که یک نفر برای سرمایه گذاری آمده،در این ورطه بماند.روزی که من وارد این کار شدم،هیچ تحمیلی به گروه وارد نشد.اصلا روزی که آقای نشاط(تهیه کننده فیلم) با آقای الوند قرارداد بستند،قرار نبود آرش سرمایه گذار فیلم باشد.
حالا با توجه به جریاناتی که برای فیلم اتفاق افتاده،اگر باز هم به عقب برگردیم،آقای الوند را برای کارگردانی این فیلم پیشنهاد می دادید؟
پیسنهاد من برای کارگردانی این فیلم،آقای الوند یا آقای جیرانی بود چون سبک فیلمنامه به نوع کاری این دو نفر بیشتر متمایل بود.
آرش:من آمدم کاری را شروع کنم،حالا که کار تمام شده نمی خواهم بگویم کاش این فرد بود و آن فرد نبود.ماهیت کار اولم را خیلی دوست دارم.آقای الوند کارگردان بسیار بزرگی است،من هر چه در توانم بود انجام دادم.لوکیشنها خیلی زیاد بود،ما حتی برای این فیلم از اتومبیلهای شخصی مان نیز استفاده کردیم.مسلم است که من برای قدم اول نمی توانم "راه آبی ابریشم" را بسازم اما در آینده شاید بسازم.همین جا از آقای عرب نیا تشکر می کنم که لطف داشت و کمال همکاری را با پروژه به عمل آورد.
اگر اجازه بدهید به نقد فیلم بپردازیم:خانم ضیغمی شما احساس نمی کنید در یک سوم ابتدایی فیلم،رابطه ترمه و والا به صورت ناگهانی، خودمانی می شود و این دو خیلی نزدیک به یکدیگر نشان داده می شوند؟
اصلا قرار بود که فیلمنامه بر این مبنا نوشته شود که انگار ترمه به زندگی والا پرت می شود.شما ببینید اگر ترمه آن روز داخل هر ماشینی سوار می شد،دنیای دیگری رقم می خورد.والا شخصیت منطقی ای دارد اما برعکس او سیاوش،انسان سرگشته و شوریده ای است.ترمه،دختر تحصیلکرده و هنرمندی است که برخلاف جریان والا،رابطه اش با سیاوش به آرامی رقم می خورد و ریتمش کند است.
به نظر من فلاش فورواردهای متعدد فیلم،قصد این پرتاب شخصیتی را داشته و اینکه نخواسته رابطه کلیشه ای و زمانبر عاشق شدن دو نفر را نشان دهد.
بله کاملا همینطور است.
آیا "پرتقال خونی" را با توجه به استفاده از مولفه های قدیمی سینما،یک فیلمفارسی ساختارمند می دانید؟
ما در زندگی روزمره خودمان برخی واژه ها را به قدری تکرار می کنیم که بی آنکه در آن خصوص فکر کنیم ،به آنها عادت می کنیم.مفهوم فیلمفارسی هم دقیقا اینگونه شده.آدم می ترسد از این واژه استفاده کند چون همواره در مورد آثار بی کیفیت اطلاق می شود.ببینید ریتم "پرتقال خونی" شاید در جاهایی خوشایند مخاطب نباشد اما نمی توانیم به آن لقب فیلمفارسی دهیم.به گزارش پرشین وی به نقل از کافه سینما ،آقای الوند می گفت این اثر وقتی هندی می شود که والا بیاید یک عروسی برای ترمه و سیاوش بگیرد و بعد برای کادوی عروسی هم یک ماشین به آنها بدهد.بله اگر اینطور می شد،"پرتقال خونی" فیلمفارسی بود اما اتفاقات دیگری برای فیلم رقم خورد."پرتقال خونی" یک اثر آبرومند در راستای سینمای تجاری است.
فیلم،دو غافلگیری خیلی خوب دارد،مخصوصا غافلگیری اول که ترمه به ارتباط سیاوش با والا پی می برد.سوال من اینجاست که با توجه به اهمیت موضوع،آیا احساس نمی کنید این غافلگیری کمی سبک نشان داده شد.آیا بهتر نبود به لحاظ تکنیکی روی این سکانس مانور بیشتری داده می شد؟
من خودم اگر فیلمساز بودم،دلم می خواست که آن سکانس چه از نظر پرداخت و چه از نظر نوع دکوپاژ،شوک آورتر ساخته شود.من و آرش در سینماهای مختلفی فیلم را دیدیم و متوجه سکوت عمیق مردم در این سکانس شدیم.
البته بزرگترین اشکال فیلم از نظر من،تدوین آن است.قطع ناگهانی و حتی نوع قطع،به فیلم ضربه زده است.
زمان فیلم زیاد شد.در فیلمنامه های بین المللی تمام صفحات فیلم،تایم بندی دارد و به همین جهت،در زمان ساخت،تایم فیلم معلوم است.در سینمای ایران،فیلمسازان معتقد به تدوین روی میز هستند.کارگردان سکانهایش را دوست دارد و همینطور فیلم می گیرد اما هنگام تدوین می بیند فیلمش بیشتر از 120 دقیقه است بنابراین مجبور می شود خیلی از آنرا بزند،در نتیجه می شود آن چیزی که شما می گویید و این عامل به فیلم ضربه می زند.
آرش:البته این موضوع بیشتر به باز گذاشتن دست کارگردان مربوط است.شاید اگر این اتفاق رخ نمی داد،این مشکل هم به وجود نمی آمد.
با تمام این تفاسیر،"پرتقال خونی" را در کدام قسمت پرونده کاری تان قرار می دهید؟
مطمئنا جزو کارهای خوب پرونده کاری ام به حساب می آید.برخلاف آقای الوند،من از همکاری با ایشان خیلی خوشحال هستم چون ایشان کوهی از تجربه هستند،ضمن اینکه توانمندی بازیگران فیلم که همکاری خوبی با آنها داشتم برایم بسیار لذتبخش بود.
آرش:من هم "پرتقال خونی" را جزو کارهای خوب نیوشا می دانم.سکانسهای نیوشا در این فیلم خیلی زیاد بود.محور اصلی این فیلم،نیوشا بود.شاید اگر در تمام آثار نیوشا بگردید،کمتر فیلمی را پیدا می کنید که این همه حجم کاری،روی او وجود داشته باشد.
نیوشا:شاید تنها فیلم،"شوریده" بود،شخصیت من در شوریده،11 شخصیت درونی داشت.من انسان درونی ای هستم و اصلا بازیگر هیجان زده ای نیستم که بخواهم خیلی شلوغش کنم اما در "پرتقال خونی" باید با کودک درون والا و آن حس پدرانه اش ارتباط برقرار می کردم و همزمان با سیاوش رابطه دیگری را ادامه می دادم که این دگردیسی ها،بازی دشواری می خواست
آرش:ای کاش آقای الوند می توانست از نیوشا،بازی ای مانند بازی او در فیلم "شوریده" می گرفت.
نیوشا:آقای محمدعلی سجادی،برای بازی در آن نقش،یکبار من را شکست و از من شخصیتی سینمایی ساخت.خیلی ها با بازی من در آن فیلم مخالف بودند اما آقای سجادی به من اعتماد کرد.حرف آرش را قبول دارم.شما جلوی دوربین هر کارگردانی،یک جوری هستی چون آن کارگردان به تو می گوید چگونه بازی کنی.اگر بازی من در "پرتقال خونی" نقص داشت،کارگردان باید از من ایراد می گرفت.
آرش:شما بازی فوتبال را در نظر بگیرید.وقتی تیمی شکست می خورد،این مربی است که با ذکر دلایل تکنیکی،شکست را به گردن می گیرد و می گوید من اشتباه کردم.این،عرف یک کار حرفه ای است.امیدوارم آقای الوند،به گزارش پرشین وی به نقل از کافه سینما ،همچون همیشه نقش بزرگتر را برای ما داشته باشد.ضمن اینکه ما برای اکران این فیلم،16 ماه منتظر ماندیم و در نهایت به این فصل اکران رسیدیم که هوا سرد شده و تازه اکران ما با دو فیلم قدرتمند دولتی همزمان شد که ما حقیقتا توان رقابت تبلیغاتی با این دو فیلم را نداریم اما می بینید که خدا را شکر، میزان استقبال از "پرتقال خونی" بسیار رضایتبخش بوده است.
خانم ضیغمی،شما خودتان را سوپراستار می دانید؟
ما در ایران سوپراستار نداریم.سوپراستار یک مفهوم بین المللی است.ما در ایران بازیگرانی داریم که چهره های شناخته شده ای دارند و در میان مردم از محبوبیت بالایی برخوردارند و به نوعی از سرمایه سرمایه گذارانشان حمایت می کنند.بگذارید بحثم را به سمت خانم "هدیه تهرانی" ببرم.ایشان به لحاظ شرایط زمانش و نوع ورودشان به سینما،یک ستاره هستند.خانم تهرانی یک مفهوم از زن قدرتمند ایرانی را برای ما تداعی کردند که تا قبل از ایشان وجود نداشت.در سینمای قبل از هدیه تهرانی،زنها،موجودات شکننده و مورد ظلم قرار گرفته ای بودند.
در میان مردان،"ابوالفضل پورعرب" را مردم در دوره ای بسیار دوست داشتند،در زمان فعلی،این محبوبیت برای آقای "گلزار" وجود دارد که مردم بخاطرش بلیط می خرند.خیلی وقت ها،یک فیلم یا یک پارتنر شکل می گیرد و می فروشد و یک شرایط جدید به وجود می آید که مردم تکرارش را دوست دارند؛سرنوشت گلزار و مهناز افشار بعد از فیلم "آتش بس"به کلی تغییر کرد.در ایران، این اتفاق با شرایطی ویژه و البته شانس همراه است.اما در مورد خودم باید بگویم که امروز با تمام وجودم،از شرایطم رضایت دارم.خوشحالم که بعد از "پرتقال خونی" مصائب کاری من صد برابر شده است.بعد از این فیلم،اتفاقاتی برایم رخ داد که شاید تا قبل از "پرتقال خونی" برایم تجربه نشده بود.من دارم به رشد جدیدی می رسم و از این بابت خدا را شکر می کنم.خوشحالم که آرش،شرایط من را درک می کند؛خیلی ها به من گفتند با ازدواج،شرایط کاری ات چه می شود.آرش اضطرابهایم را درک می کند و کارهایم را می فهمد.من خیلی سختی کشیدم و تلاش کردم.من تنها بازیگری بودم که در 8 فیلم بازی کردم که هیچکدامش اکران نشد.من این مسیر را آهسته و پیوسته آمدم و امروز از این بابت بسیار خوشحالم.من این سختی کارم را دوست دارم چون به نظرم نوعی ریاضت است.
با توجه به اینکه شما جزو یکی از ستاره های سینمای ایران هستید،در برابر طرفداران خودتان،مسئولیتی دارید.طرفدار شما دوست دارد شما را همواره در نقش اول یک فیلم ببیند،می خواهد شما همواره برایش در شمایل یک ستاره باقی بمانید و در این راه،پیشرفت کنید.بازی کوتاه شما در فیلم "فیتیله ای ها و ماه پیشونی" نمی تواند رهیافت دوست داشتنی ای از شما برای طرفدارانتان تلقی شود.شما ستاره اول بسیاری از فیلمهای تجاری هستید که در این فیلم در تایم کمتر از بیست دقیقه بازی کرده اید.
من ارادات قلبی به بچه ها دارم.نقشهای زیادی به من پیشنهاد می شود.دوست داشتم کاری در حوزه سینمای کودک داشته باشم.راستش به پررنگی نقش هم فکر نکردم.بازی من در این فیلم،در قالب نقشی متفاوت و عاطفی بود.
آرش:آقا من یک چیزی بگویم.در این مملکت،برای این نقش،هیچ فرشته ای زیباتر از نیوشا نبود؛چون قرار بود آخر کار یک فرشته در بیاید.
نیوشا (بلند می خندد):من چی بگم الان.در مورد این فیلم باید بگویم آقای معیریان به من لطف داشت و شاید برای هر کاری که ساخت به من پیشنهاد داد.بالاخره گروه فیتیله میان کودکان و نوجوانان ما محبوبیت فراوانی دارد و من هم از همکاری با آنها خوشحالم.
از میان فیلمهایی که بازی کردید،بخاطر کدامشان است که می گوئید ای کاش در آن فیلمها بازی نمی کردم؟
پارک وی و اخراجی ها 2.برای آقای جیرانی احترام زیادی قائلم اما شاید در آن زمان،من توانایی ایفای نقش بهتری داشتم.در مورد اخراجی ها 2 هم باید بگویم همه چیز این فیلم سر جای خودش بود و فیلم هم امتحان خودش را پس داده بود،پس دلیلی نداشت در این فیلم حضور داشته باشم.
شما از ابتدای ورودتان به سینما شرایط ویژه ای داشتید که سطح انتظار مخاطب را از شما بالا برد اما در جاهایی شما نتوانستید به این انتظار مخاطب پاسخ خوبی بدهید،مثلا شما و خانم الناز شاکردوست،شرایطی مشابه دارید و در یک زمان هم وارد سینما شدید پس چرا خانم شاکردوست باید گیشه شلوغ تری نسبت به شما داشته باشد؟
الناز دوست خیلی خوب من است و بازیگر خیلی خوبی هم هست اما فیلمهای او بیشتر از من اکران شد.ما همزمان وارد سینما شدیم.الناز یا "گل یخ" و من با "تردست"؛حتی زمان فیلمبرداری این فیلمها نیز با همدیگر همزمان بود.ببینید، در 4 سال اول فعالیتم،فیلمهایم به اکران در نیامد،در واقع الان 4 سال است که فیلمهای من اکران می شوند.در حالیکه بسیاری از فیلمهای تجاری که به من پیشنهاد می شد را رد کردم.اگر آن میزان فیلمهایی که پیشنهاد می شد را کار می کردم،شاید الان این موقعیت کمی بالاتر بود.من بدشانس بودم که فیلمهایم یا توقیف می شد و یا به اکران در نمی آمد.
آرش:البته در این 4 سال،موتور نیوشا روشن شده و جبران آن 4 سال گذشته را کرده و حرکت رو به جلویی داشته است.
آقای پولادخان،اگر بخواهید بیطرفانه سخن بگوئید،چه ایرادی به بازی همسرتان می گیرید؟
مواردی بوده که شخصا به نیوشا گفته ام.معتقدم بازیگر تا زمانی که بازی می کند باید از خودش انتقاد بشنود.البته در مورد نیوشا بر این باورم که نقدهای خیلی جدی ای نمی توان روی بازی او گرفت.
نیوشا:من آنقدر خودم را درگیر شرایط فیلمبردار،صدابردار و . . . می کنم که خودم را فراموش می کنم.در واقع به دیگران بیشتر از خودم بها می دهم.
آرش:.تمام کارگردانانی که با نیوشا کار کرده اند،حرف من را تائید می کنند که نیوشا تماما در خدمت کار است.این دختر به قدری محجوب به حیاست که گاهی فراموش می کند از خودش دفاع کند.این یکی از ایرادات اوست.نیوشا در سر کارش به کارگردان و تمام عوامل فیلم، طرح و ایده می دهد،حتی در زمان ساخت،برای بهتر شدن فیلم،از عوامل انتقاد هم می کند.او خودش را به طور تمام و کمال در خدمت فیلم قرار می دهد.باور کنید شاید مثل نیوشا در سینمای ایران کسی نباشد.
نیوشا:هیچوقت دلم نمی خواهد دل کسی را بشکنم یا کسی از من آزرده شود.خیلی ها ستاره شدند،دچار غرور شدند اما رفتند ولی من سوای زندگی هنری ام،به انسان بودن معتقدم.امروز اگر من اینجا هستم بخاطر خدا هست.این لطف خدا بوده که نصیب من شده است.در هر دهه در جهان،شاید یک یا دو نفر زائیده می شوند که به این جایگاه می رسند.در ایران 70 میلیونی در این دهه دو نفر شبیه به هم متولد شدند:من و خانم شاکردوست،پس این نعمت خداوندی است.شهرت،ثروت،مقام،محبوبیت و امثال اینها شمشیر دولبه ای است که می تواند در عین خوشایندی،آدم را از ریشه جدا کند.من صبح به صبح به خودم می گویم یک وقت مغرور نشیا.
به نظر شما آیا معصومیت چهره شما مانند چهره خانم شیلا خداداد،نمی تواند عامل ضعف شما برای پذیرفتن نقشهای منفی باشد؟
این، جزو ماهیت حرفه ای ام است.
اگر من بخواهم بزرگترین مشکل بازیگری تان را بگویم،بحث فن بیان را مطرح می کنم.عنصری که بسیاری از بازیگران بزرگ با آن دست و پنجه نرم می کنند.این همان مشکلی است که حتی حامد بهداد نیز با وجود نقش آفرینی های خوبش،از آن رنج می برد.
این هم جزو ماهیت من است."شان کانری" بازیگر بزرگی است اما بیانش را مردم دوست دارند.اگر قرار باشد همه بازیگران دنیا مثل هم حرف بزنند که همه چیز عادی و معمولی می شود.
یک سوال جنجالی بپرسم؟
(جفتشان به نشانه تائید می خندند)
بدون شرح:عکس خانم ضیغمی و سه نفر از عوامل فیلم زمهریر در گلستان شهدا و نامه شما در توضیح این عکس.
"زمهریر" جزو فیلمنامه های خوب است ولی در آن سالی که ساخته شد،با حاشیه همراه بود و اگر آن حاشیه ها به سراغش نمی آمدند تا امروز باید اکران می شد.این فیلم کستینگ(انتخاب بازیگر)بسیار خوبی داشت."علی روئین تن" جزو کارگردانان باسواد سینمای ماست.چند ماه بعد از بایکوت فیلم،زمزمه هایی شد مبنی بر اکران فیلم.شاید این عکس باعث شد پرونده این فیلم برای همیشه بسته شود.من شب خوابیدم و صبح بیدار شدم دیدم این سیل تلفن هاست که به من می گویند یک عکس از من در اینترنت پخش شده.جالب اینجاست که در آن عکس،خانم بادران هم حضور داشت اما مانورها روی من بود.پس از کارشناسی این عکس،معلوم شد که بک گراندش عوض شده.برای فیلم "اخراجی ها 1" در سینما فلسطین نشستی داشتیم که آقای "محسن رضایی" هم حضور داشت.من آن روز هم گفتم که بعد از "اخراجی ها 1" چیزهایی از انسانهای زمان جنگ تجربه کردم که تا مدتها در بهت بودم.این انسانها حرمت و احترام ویژه ای دارند.چند وقت پیش من و آرش سوار یک تاکسی شدیم که راننده اش،جانباز جنگ بود و بدون هیچ خواسته ای داشت به صورت آبرومندانه ای برای ارتزاق خانواده اش تلاش می کرد.چرا باید برای بازی های تبلیغاتی وارد این جریانات بشویم؟من برای ادای دینم به این خانواده ها،وقتی در یزد بودم،به گلستان شهدا رفتم و اصلا هم این کارم شعاری نبود چون احساس کردم دل این خانواده ها شکسته است.مطبوعات و دیگر رسانه ها نباید این بازی کثیف را با دل و روح خانوده هایی که زجرکشیدند،انجام می دادند.آقای نجفی به من گفت چشمت را ببند و فکر کن یکی، بچه ات را تلنگر زده،تو می خواهی آن فرد را خفه کنی آن وقت ما خانواده هایی داریم که 5 فرزندش به جبهه رفته و شهید شده اند.چطور می شود از کنار این انسانها گذشت؟
آرش:شهدا واقعا ایثار کردند.اینها چیزهایی نیست که ما یا هر فرد دیگری بخواهد با آنها شوخی کند.من مطمئنم که برای این خانواده ها،هنوز هم جای عزیزانشان احساس می شود.
شنیده ام که برای عوامل فیلم "پرتقال خونی"،بودجه ای برای استفاده از لوازم آرایشی انستیتوی زیبایی خودتان در نظر گرفتید.درست است؟
من وقتی این مطلب را خواندم،ساعتها خندیدم.متاسفانه آدمهای تازه وارد در عرصه مطبوعات برای مطرح کردن خودشان،به هر دری می زنند.این فرد خیلی خام است.من یکی از شرکای آن انستیتوی زیبایی هستم و از قبل هم مراجع آنجا بودم.تصمیم گرفتم با پزشکان حاذق آنجا همکاری داشته باشم.برای اکران "پرتقال خونی" یک کارت هدیه از طرف انستیتوی ما برای استفاده از خدمات پزشکی آنجا و نه لوازم آرایشی به عوامل فیلم از تهیه کننده گرفته تا کوچکترین عضو فیلم اهدا شد و یک ساعت هم از طرف اسپانسر مراسم.نمی شود که این همه هنرمند بزرگ را جایی دعوت کرد و چیزی بابت تشکر به آنها نداد.کسی که این مطلب را نوشته اصلا نمی دانسته جریان از چه قرار بوده و فرد خامی بوده که حالا حالاها باید تجربه کند.
خواهشا به این سوال صریحا پاسخ دهید:از میان حمید فرخ نژاد،محمدرضا گلزار،رامبد جوان و حمید گودرزی،کدام یک پارتنر خوبی برای شما به حساب می آیند؟
سوال خیلی سختی است چون هر کدامشان ژانر بازی جدایی دارند:فرخ نژاد که هنرمند بسیار توانا و قدرتمندی است که بازی کردن با او اصلا کار راحتی نیست.او همیشه در حال اتود زدن است.من 20 بار با او تمرین می کنم و 20 حالت مختلف از او می بینم و وقتی برای بار بیست و یکم برای ضبط می رویم،باز هم کار متفاوتی انجام می دهد.گلزار هم که استار است و ساپورت فیلم و گیشه آن به حساب می آید.او انسان متواضعی است که شاید برای چند ساعت در میان هوادارانش می ایستد و به ابراز احساسات آنها پاسخ می دهد.رامبد جوان هم پارتنر جالبی است
آرش:جالب و بسیار هایپر.او خیلی فعال است.
نیوشا:او بمب انرژی است.پشت صحنه "دختر شاه پریون" خیلی به من خوش گذشت.او انرژی خالص است.حمید گودرزی هم می توانست جایگاه خیلی بهتری نسبت به الانش داشته باشد.آن روز که آقای گودرزی محبوبیت و شرایط خوبی داشت،می توانست در راستای "بهرام رادان" حرکت کند.کمی کم کاری کرد؛آرزو می کنم که او هر چه زودتر به جایگاه قبلی اش بازگردد.
خب آرش جان،شما که تاجر نقره هستید،چه شد که به سرمایه گذاری در سینما رو آوردید؟
من دوست داشتم جایگاه فرهنگی را هم تجربه کنم.من کار بیزینس انجام می دهم و با قاطعیت می گویم سینما جای ریسک نیست.من کار فرهنگی را دوست دارم گرچه معتقدم کار نقره هم به نوعی یک کار هنری به حساب می آید.به هرحال سینما را بعنوان کاری فرهنگی به دوستان سفارش می کنم اما بعنوان فعالیتی اقتصادی نه.
خوب نمی خواهید کمی درمورد آشنائیتان صحبت کنید؟
نیوشا:ما در این باره خیلی حرف زدیم
اما می خواهم اختصاصا برای ما از جزئیاتش بگوئید.اصلا خانم ضیغمی، چه شد که همسرتان، اصفهانی از آب درآمد؟
اصفهان و تهران ندارد،آدم خوب،آدم خوب است.من در اصفهان سرکار خانم "فریال بهزاد" بودم و بر اثر یک قسمت با آرش آشنا شدم.
آرش:خواست خدا بوده.من از خدا ممنونم.جزئیاتش باورکردنی نیست.این خواسته دل من بوده و همه چیز دست به دست هم داد تا به این خواسته ام برسم.
قرار شد برای ما از جزئیات این آشنایی بگوئید.
آرش:این اولین بار است که برای رسانه ای می خواهم از جزئیات آشنائیمان صحبت کنم.به گزارش پرشین وی به نقل از کافه سینما ،روزی من در یکی از فروشگاههایمان نشسته بودم که مدیر تولید برای انتخاب لوکیشن فیلمش به آنجا آمد و محل فروشگاه را پسندید.من به آنها گفتم با این همه آیتم نمی شود از اینجا استفاده کنید و خیلی مخالف بودم.ناگهان در بین صحبتهایی که رد و بدل شد،مدیر تولید از نیوشا ضیغمی به عنوان یکی از بازیگران فیلم نام برد که آن زمان دیگر قضییه به کلی فرق کرد.این برای من نشانه ای از جانب خدا بود.بنابراین هیچ مقدمه ای در کار نبود.
نیوشا:شاید باورتان نشود،من برگشته بودم تهران.حتی به گروه گفته بودم که دیگر نمی آیم اما نمی دانم چرا دوباره به اصفهان برگشتم.
نظرتان در مورد اصفهانی ها چیست؟
ما یک سال است که عقد کرده ایم.اوایل به من می گفتند که من چون همسرم پولدار است با او ازدواج کرده ام اما من اصلا انسان پولکی ای نیستم.معتقدم اصفهانی ها اصلا انسانهای خسیسی نیستند بلکه تجارت بلدند.انسانهایی که درست پول خرج می کنند و البته مهمان نوازند.
آرش:اصفهانی ها واقعا برای مهمانانشان سنگ تمام می گذارند و با میل و رغبت از آنها پذیرایی می کنند.چندین سال قبل در اصفهان قحطی آمد و این قحطی سبب شد نیاکان ما به قناعت رو بیاورند.آنها قناعت را یاد گرفتند،اینطور نیستند که ظاهرشان را درست کنند و از باطنشان غفلت کنند.اصفهانی ها در زندگی شان برنامه دارند و آینده نگرند.همه می دانیم که به لحاظ فراوانی امکانات،اصفهان پس از تهران در رتبه دوم قرار دارد.
این روزها مشغول انجام چه کاری هستید؟
آرش (با خنده):خانه داری
نیوشا:نه واقعا خیلی وقتها در خانه کارهایی انجام دادم
نکند آرش هم از آن دست آدمهایی است که اول قول می دهد و بعد که همه چیز جفت و جور شد،قید قول و قرارهایش را می زند؟
نیوشا(با خنده):نه خدا را شکر.ما با هم کنار آمدیم.اما در مورد کار باید بگویم این روزها یک سریال الف ویژه به من پیشنهاد شده که متن خوبی دارد و الان دارم روی آن فکر می کنم.هنوز قرارداد نبستم اما در حال فکر کردن هستم.تجربه کردن رسانه ای به گستردگی تلویزیون برایم خیلی جالب است.تلویزیون مخاطبانی دارد که سینما ندارد.
خانم ضیغمی من چند نفر را نام می برم.شما اولین چیزی که در مورد این افراد به ذهنتان خطور می کند را به ما بگویید:
خسرو شکیبایی
اسطوره بازیگری سینمای ما بود که حیف شد.
اکبر عبدی
ذاتا آرتیست.توانمندترین بازیگر سینمای ایران با نقشهایی به یاد ماندنی
رسول ملاقلی پور
غصه می خورم که بین ما نیست
سیروس الوند
از خانواده ای فرهنگی آمده و مخاطبش را می شناسد آرش(با خنده):و البته غیر قابل پیش بینی
آرش پولادخان:هدیه خدا به من
آرش جان در یک جمله:نیوشا ضیغمی
خواست خدا بود.چه چیز از این بهتر.همان چیزی بود که فکرش را می کردم.قبل از آشنایی در ذهنم تصویرهای خیلی خوبی از او داشتم که بعد فهمیدم تمام آن تصاویر درست بود.
به عنوان سخن پایانی اگر صحبت ناگفته ای دارید می شنویم
نیوشا:انسان به هر خواستهای که بخواهد،می تواند برسد؛فقط کافی است ایمان،اعتقاد و دلی صاف داشته باشد تا خدا همه چیز به او بدهد.قلبمان را روشن کنیم،کینه ها را دور بریزیم.انسانیت،شرافت و صداقت را به هر چیزی ارجحیت دهیم.یادمان باشد که این دنیا گذرا است.
آرش:امیدوارم اهالی سینما هوای همدیگر را بیشتر از این داشته باشند.اگر دست به دست هم دهند،من و امثال من که تازه وارد سینما شده اند،حرفهای زیادی برای گفتن دارند.روی سخن من با فرد خاصی نیست و کلی است.من معتقدم که وضع سینما می تواند خیلی بهتر از این باشد.
چقدر گفتیم که در تنظیم جمعیت مملکت مواظب باشید حساب از دستتان در نرود که اگر در برود، رفته است دیگر!... این که سیاست جمعیتی کشور نامشخص باشد نتیجه اش این میشود که کل جمعیت قاطی میکنند، حساب از دست ملت هم درمیرود.
باید با محاسبات عقلی و آماری و با آیندهنگری کارشناسانه، حرفها را یککاسه کرد که فردا کاسه چه کنم چه کنم معروف را در دست نگیریم و ندانیم کجا بگذاریم.
ـ حالا مگر چی شده؟... (این پرسش اساسی را یکی از آحاد ملت مطرح کرد که اولش ترسیدیم. خیال کردیم افراد دولت است.)
عرضم به حضور انورتان که مگر میخواستید چه بشود؟ الان متوجه شدیم که پسر در سن ازدواج زیاد آوردیم. شاید تعجب کنید که مگر میشود؟ بله. چرا نشود.
اطلاعیه ثبتاحوال: بررسیها نشان میدهد که طی یکی دو سال آینده، تعداد پسران در سن ازدواج بیشتر از دختران است.
بگذارید دقیقتر و مستندتر صحبت کنم. جناب مدیرکل دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی و مهاجرت سازمان ثبتاحوال کشور اخیرا گفتهاند که سیاستهای متغیر کنترل جمعیت در ایران سبب شده تا تعادل جمعیتی جوانان در سن ازدواج بههم بخورد.
شاید بپرسید که مگر این قضیه قابل پیشبینی نبود؟ جواب این است که چرا بود. مدتها بود که کارشناسان جمعیتشناسی و جامعهشناسی از دهه 90 به عنوان دههای با افزایش تعداد پسران آماده ازدواج نسبت به دختران نام میبردند. الحق والانصاف که پیشبینیشان هم درست از آب درآمد. دمشان گرم.
نتیجهگیری علمی ـ عملی: ظاهرا پیشبینیمان بهتر از پیشگیریمان است.
بسته پیشنهادی: بقیه تعادل جمعیتی را برهم زدند، حالا ما باید برای رفع و رجوعش رهنمود بدهیم؛ آن هم از نوع ارزندهاش. چه کنیم که خاکی هستیم و تکبری نداریم. فلذا یک چیزهایی را باعجله در این خصوص عرض میکنیم:
1ـ کاهش پسران محترم: در کار خدا ـ العیاذبالله ـ که نمیشود دخالت کرد. چه نسبت خاک را با عالم پاک؟... اما اتخاذ یکسری سیاستهای تشویقی در جهت کاستن از تعداد پسران دم بخت، خالی از فایده نیست. در این خصوص میتوان به خانوادههای دخترزا یارانه بیشتری داد. یک چیزی با عنوان مثلا دخترانه! بلکه یک مقداری کفه ترازوی جمعیتی پسران و دختران دم بخت متعادل شود.
2ـ همکاری دختران محترمه: هرچند که افزایش پسران آماده ازدواج، باعث خوشحالی دختران آماده ازدواج میشود؛ چون دستشان برای انتخاب بهتر و همکفوتر بازتر میشود؛ اما به خاطر این که همه پسران دم بخت دچار ازدواج شوند و سرشان بیکلاه نماند، از دختران عبور کرده از سن ازدواج نیز عاجزانه تقاضا میکنیم که برگردند به سن ازدواج و مجددا آماده ازدواج شوند.
3ـ جلو و عقب کشیدن سن: به هنگام تولد دختران و پسران عزیز، سن شناسنامهای دختران محترمه را یک سال بکشیم عقب و سن شناسنامهای پسران را یک سال بکشیم جلو. آنقدر رقم سن را عقب ـ جلو کنیم تا پسران دیرتر به سن ازدواج برسند و دختران زودتر. باور کنید خودمان هم قاطی کردیم نفهمیدیم چی گفتیم. هی گفتیم این سیاستهای جمعیتی را دستکاری نکنید. الانه، هم ما گیج شدیم، هم دولت، هم ملت...!
-یک زن هرگز از ابراز عشقهای مرد زندگیش خسته نخواهد شد.به زبان آوردن دوستت دارم موجب میشود که زن به عشق واقعی مرد زندگیش پی ببرد و آن را احساس کند.
2-یک زن به دریافت عاشقانه چند شاخه گل ، هدایای کوچک و ابراز عشقهای بی اختیار ، عشق میورزد.
3-زمانی که مردی به زنی چند شاخه گل تقدیم میکند و یا یادداشت های عاشقانه اش را نثارش میدارد ، به آن زن اجازه میدهد تا بداند تا چه اندازه منحصر به فرد است.
4-وقتی زنی عاشق میشود ، احساس زیبایی و زنانگی در او به چندین برابر میرسد.
5-نوازش یک زن به او قدرت و انگیزه برای زندگی کردن میبخشاید.
6-یک زن همیشه دوست دارد از عشق همسرش نسبت به خودش مطمئن شود.
7-پیش از اینکه زنی قادر به احساس عمیق برقراری رابطه جسمانی باشد ، به احساس عشق ، نوازش و ملاطفت نیاز دارد.
8-زنان ابتدا کیمیای روح و عاطفه را احساس میکنند و بعد به کیمیای جسم پی میبرند.
9-هدف یک زن در برقراری رابطه جسمانی ، شور شهوانی نیست. بلکه مقصود او لذت بردن از صمیمیت ، عشق و ملاطفت در کنار شور جسمانی است.
10-هنگامیکه زنی بداند فقط اوست که راه به قلب شریک زندگیش دارد ، در عرش سیر خواهد کرد.
11-یک زن هرگز مشکلاتش را دسته بندی نمیکند ، در صورتی که زمانی که غمگین و ناراحت باشد ، تمامیمشکلاتش از کوچک و بزرگ به دلش هجوم میآورند.
12-یک زن هنگامیسکوت میکند که دردهای نهفته در دلش بسیار عمیق است و یا اینکه به مرد مقابلش آنقدر اعتماد ندارد که سخن دل با او بگوید.
13-وقتی مردی با دلسوزی و توجه به مشکلات زن گوش میسپارد و از ارائه راه حل میپرهیزد ، احساس عشق و بلوغ را در او دو چندان میکند.
14-مردان و زنان در برابر فشارهای عصبی واکنش های متفاوتی از خود نشان میدهند.دراینگونه مواقع زن نیازمند نزدیکی و درک طرف مقابلش میباشد ، در صورتی که مرد به تنهایی احتیاج دارد.
15-هنگامیکه اظهارات و اعمال زنی بیهوده تلقی میگردد ، او برای مطرح شدن شروع به ابراز نظریات مخالف و عدم توافق میکند.
16-به جرات میتوان گفت به جز در موارد انگشت شماری ، هیچ چیز بیش از سخن گفتن بر علیه یک زن به او آسیب نمیرساند.
17-زن درست مثل یک موج است ، به هنگامیکه عشق در قلبش به ظهور مینشیند ، اعتماد به نفسش در حرکتی مواج به اوج میرسد.
18-هنگامیکه موج احساسات یک زن به اوج میرسد ، به هیچ عنوان محدودیتی در ارائه عشق نمیبیند.
19-مردها همواره باید بدانند که هر گاه زنی رنج و عصبانیت خود را بیرون بریزد و آشکار نماید ، احساس آسایش و آرامش بیشتری میکند.
20-این نکته را به خاطر بسپارید که هر گاه زنی در اوج فوران خشم و غم قرار گرفته باشد ، به هیچ عنوان تقصیری را به گردن نمیگیرد.
21-وقتی زنی از موضوعی میرنجد ، مرد باید ضمن همدردی با او نشان دهد که برای غم او نگران است ، سپس سکوت اختیار کند تا آن زن بتواند احساس همدردی اش را حس کند.
22-دردناک ترین مسائل برای بعضی از زنان ، عدم پذیرش ، قضاوت نادرست و ترک شدن است ، چراکه امکان دارد این باورها در عمق ضمیر ناخودآگاهشان آنان را به سوی این تصور نادرست سوق دهد که لیاقتشان بیش از این نیست.
23-ماهیت یک زن ، درخواست تایید امور است.
24-در صورتی که مردی در مقابل پیشنهادات یک زن از خود مقاومت نشان دهد ، زن با این حال که مفهوم این مقاومت را درک میکند ، اما هیچ گونه توجهی به آن نشان نمیدهد.ولی در این زمان احساس میکند که مرد به او احترام نمیگذارد.
25-بسیاری از زنان به این علت که نمیخواهند کسی ایشان را نیازمند بداند ، نیازهایشان را انکار میکنند.
26-حتی در صورتی که زنی بپندارد نیازها و خواسته هایش برآورده نخواهند شد ، اجتناب از بیان آنها و قصد انجام دادن تمام کارها به تنهایی ، اشتباه بزرگی است.
27-یک زن باید بیاموزد که چطور نیازها و تمایلات خود را بدون نکوهش و یا تزلزل ابراز دارد و این نکته از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
28-امروزه بسیاری از زنان از اینکه عشق میورزند ، اما در عوض چیزی دریافت نمیکنند ، رنج میکشند ، آنان به دنبال وقفه ای میگردند تا در این زمان تنها به خود بیندیشند و توجه کنند و در خلال آن وجودشان را بهتر کنکاش و کشف کنند.
29-یک زن جوان در اوج جوانی مایل است برای برآوردن تمایلات شریک زندگیش خودش را فدا کند.
30-یک زن بطور ذاتی از توانایی نامحدودی در شاداب ساختن دیگران برخوردار است .اما وقتی آن زن لبخند میزند ، لبخندش به این معنا نیست که در اوج شادابی و خوشحالی قرار دارد.
31-همیشه زنان به همان اندازه ای که در توان دارند.بخشش میکنند و در این زمان به خاطر میآورند هنگامیکه آنان به بخشش نیاز داشتند ، تا حدودی کمتر از این اندازه ، به ایشان بخشیده شده است.
32-اغلب زنان با آنچه همسرشان میخواهد به راحتی موافقت میکنند ، اما این کار به این معنا نیست که خواسته همسرشان دقیقا همان باشد که آنان میخواهند.
33-یک زن ، هرگز به کارهای خودش و همسرش امتیاز نمیدهد ، بلکه شوهرش را آزاد میگذارد و تصور میکند او نیز به همین ترتبیب آزادش گذاشته است.
34-وقتی زنی به ثبت امتیازات میپردازد ، ممکن است موضوع بسیار کوچکی در نظرش به اندازه امری بسیار بزرگ به شمار آید.پس امکان دارد یک شاخه گل سرخ بتواند برای شما امتیازات فراوانی به همراه داشته باشد.
35-لحظاتی که مرد ، دستهای زنی را در دست میگیرد و او را لمس میکند ، لحظاتی هستند که زن به آنها عشق میورزد.